این همه گفتیم لیک اندر بسیچ / بی‌عنایات خدا هیچیم هیچ

  من از بچگی تا یک جایی در بزرگسالی (حدود بیست و پنج سالگی) ارتباط بسیار نزدیکی با خداوند داشتم. هر چیزی رو فقط از او می‌خواستم و فقط به او تکیه می‌کردم. تا اون زمان زندگی برای من مثل یک رود آرام و زیبا بود که نرم و پیوسته جاری بود و از میان […]

من همه‌ی دورهام رو ‌در زندگی زدم؛ وقتی میگم همه منظورم دقیقا «همه‌» است. من تا تهِ تهِ تهِ مسیر بی‌ایمانی رو رفتم و سالها اونجا زندگی کردم. با خدا نبودن رو تمام و کمال تجربه کردم. طعمِ زندگی بدونِ او رو با تمام وجود چشیدم. گزاره‌هایی مثل «فقط باید روی خودم حساب کنم…. خدایی […]

این شعر زیبا از «هفت اورنگ» اثر  «عبدالرحمان جامی» هست که در مثنوی سُبحه الابرار (تسبیح و نیایش نیکان) آمده (عقد چهارم – در استدلال به آثار وجود آفریدگار) که من خیلی دوستش دارم و تلاش کردم تا جایی که میشه اِعراب رو بذارم تا خوندنش ساده‌تر بشه. البته طولانی‌تر از اینه، من از یه […]

ثُمَّ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَ لَا یَحْیَى پس در آنجا نه بمیرد و نه زندگانى کند یه جایی که در اون نه بمیری و نه بتونی زندگی کنی؛ چه جهنمی باید باشه اونجا…. فکر می‌کنم خیلی‌هامون چنین جایی رو در زندگی تجربه کردیم؛ زمانی که نه می‌تونستیم بمیریم و نه به آسودگی زندگی کنیم. من […]

اگه تمامِ دنیا گفتن اوضاع خرابه تو به قلبت رجوع کن؛ به اون یه ذره نورِ امیدی که شاید خیلی وقت‌ها کمرنگ شده اما هیچوقت خاموش نشده. می‌دونی چرا خاموش نشده؟! چون هیچوقتی نبوده در زندگیمون که آخرِ آخرِ آخرش کارها درست نشده باشه… روزهای سخت نگذشته باشه… کمبودها برطرف نشده باشه. ما از یک […]

مریم کاشانکی - آموزش عکاسی و نورپردازی

خیلی وقت پیش یه گوشه‌ی بالکن یه لونه‌ی مصنوعی درست کردم به این امید که یه روزی یه پرنده‌ای اون رو تبدیل به خونه‌ی خودش کنه. بالاخره بعد از یه انتظار طولانی این اتفاق افتاد و یه پرنده ساکن این لونه شد. همیشه حواسم بهش هست، سعی می‌کنم از چیزی نترسه. غذا هم اون نزدیکی‌ها […]